حال ؛ مقام و حفظ آن
حال ؛ مقام و حفظ آن
قسمت اول: حال و مقام
عدد چهل یکی از اعداد مقدس در نظام ارزشی اسلام و شیعه است. برخی مسایل ارزشی است و برای ما حالی را باعث مـىشود، یعنی یک تحول روحی را موجب مـىشود. تحول به حال برمـىگردد، یعنی از حالی به حال دیگر شدن. این مسایل اگر به چهل نرسد و استقامت چهل روزه روی آن نباشد همان حال باقی مانده و از بین مـىرود. برای پیـشرفت اخلاقی آنچه علمای اخلاق خیلی زیاد روی آن تأکید مـىکنند چله گرفتن است. مثلاً مـىگویند
- مـىخواهی فلان مسأله برای تو از حال خارج شود؟
- یعنی چه؟
- یعنی اینکه همـهی ما برای رسیدن به اخلاقیات و ارزشها دو مقام داریم، اول ایجاد حال و دوم تبدیل حال به مقام.
ایجاد حال یعنی قلب و دل تو در اثر واقعـهای متحول شود، تنور دل داغ شود و بعد بر این داغ شدن تصمیماتی گرفته شود که به این تصمیمات مـىگویند تصمیمات احساسی، چون منشأاش احساس است. اگر روی این تصمیمات چهل روز استقامت بشود و به مقام تبدیل مـىشوند یعنی صفت انسان مـىشوند. لذا در بالاترین سلوک تاریخ، یعنی به خدا رسیدن خانم زینب – سلام الله علیها – ما اربعین را داریم، چله. چهل روز صبر زینب –سلام الله علیها - از کربلا تا کربلا، یا هرجای دیگر.
دیشب شب چهـلام دوستانمان بود. در حقیقت خداوند چهل روز پیش به جمع ما، به شهر ما، به کشور ما، و به جهان فضلی کرد، نه فقط به کرهی زمین که به تمام جهان. این فضل خداوند یک حال و داغی را برای من و تو آورد که این حال و داغی باعث شد ما تصمیماتی بگیریم. چهل روز بر این تصمیمات مقاومت کردیم. چه اتفاقی افتاد؟ به مقام تبدیل شد.
ممکن است بسیاری از افراد بگویند که ما حال روز اول را نداریم. چگونه باید این حال را حفظ کرد؟
حفظ کردن حال، محال است. اصلاً صلاح زندگی من و شما حفظ این حال نیست. اولین جوابی که مـىدهیم نقض سؤال است، چه کسی گفته باید حال را حفظ کرد؟ هیچکس اعتقاد ندارد که حال باید حفظ شود، حتی اصحاب کربلا مثل خانم زینب، حضرت رقیه، حضرت خانم رباب، حضرت خانم لیلا، حضرت خانم ام البنین – سلام الله علیهم – حضرت آقا امام سجاد و حضرت آقا امام باقر – علیهما السلام. در دین نمـىخواهیم حال را حفظ کنیم، در دین دنبال مقام هستیم چون حال یک داغی در دل است که این داغی زندگی انسان را کنسل مـىکند
اما آیا بنای خدا این است که تو در این حال بمانی و زندگـىات کنسل شود؟ بنا چیست؟ بنا گرفتن یک تصمیم است.
حال من سؤال شما را درست مطرح مـىکنم!
من تصمیماتی گرفتم که مـنبعد بیـشتر وظایف انتظارم را انجام دهم، بیـشتر زبانام را کنترل کنم، بیـشتر چشـمام را کنترل کنم، قلـبام را از کینه و نفاق خالی کنم. قدر بغل دستـیام را بدانم، رفاقـتها را قوىتر کنم، صمیمیـتها را بیـشتر کنم، مسایل غیرخدایی را از رفاقـتهایم کنار بگذارم، درس خواندنام را برای خدا انجام دهم، از توانایـیهای جسمی که دارم حسن استفاده را بکنم، دردهای کوچک و بچـهگانـهام را فراموش کنم، جانبازان حادثه و خانوادههای شهدا را در پشت زمینـهی ذهنـىام حک کنم، تصمیماتام را راحـتتر بگیرم و قشنـگتر زندگی کنم، حجابام را بـهتر کنم، نسبت به جامعـهی خودم حساس باشم، سعی کنم با منکرات درست مبارزه کنم، راهاش را یاد بگیرم، سعی کنم سیم اتصالام را به اهل بیت – علیهم السلام – و خدا قطع نکنم، در شهرمان و در جامعـهام، در محلـهام و در خانوادهام سعی کنم الگوی مادی و معنوی باشم. این تصمیمات را گرفتیم و امضا زدیم. چه شده که در مصمم بودن من و تو برای رسیدن به این تصمیمات کمی خلل ایجاد شده است؟
این شد یک سؤال درست و حسابی! این سؤال را مـىشود جواب داد.
قسمت دوم: چـهکار کنیم؟
راه حلی را که خدمت شما عرض مـىکنم راه حلی است که معصومین – علیهم السلام - برای حفظ مقامهایی که در اثر حالها ایجاد شده است مـىفرمایند.
1. شکر خدا: هر روزی که دیدی در تصمیـمات و مقامات خللی وارد نشده، صبح و ظهر و شب خدا را شکر کن، الحمدلله. وقتی الحمدلله مـىگویی یعنی خدایا نصف قصه با من است و باقی آن با تو. حال در من ایجاد شده، تصمیم را من گرفتـهام و حفظ تصمیم با تو است.
طلبـهی جوانی مـىگفت از اول ماه رمضان (حال) تصمیم گرفتم برای کنترل چشـمام چله بگیرم (تبدیل به مقام). ماه رمضان بـهترین فرصت است، سی روز که به برکت رمضان مـىگذرانیم و ده روز هم از بعد از ماه.
چله را کامل گرفتم (اما فکر مـىکرد خودش چله گرفته)، از در [خانه یا حجره] بیرون آمدم و وارد خیابان شدم، با این تفکر که به مقام رسیدهام. خانمی را که از سمت دیگر بلوار شصت متری رد مـىشد دیدم که اصلاً سن و سالاش مشخص نبود. گویا تمام خلقت قدرت خودش را جمع کرد و سر مرا به سمت آن زن چرخاند، به او خیره شدم و نمـىتوانستم رو برگردانم. همیـنطور که قارد به برگرداندن سرم نبودم مینـیبوسی آمد و دقیقاً بین من و او حایل شد. یک لحظه احساس کردم این مینـیبوس از آسمان آمد که: ما باید مقام تو را حفظ کنیم، تو نمـىتوانی.
پس اول از همه شکر است. نماز قشنگی که مـىخوانی بلافاصله شکر کن. هر وقت حال خوبی داشتی الحمدلله بگو. گـلزار رفتی و شهدا را زیارت کردی الحمدلله بگو. به محض ایـنکه مـىگویی الحمدلله یعنی تو این مقام را برای من ایجاد کردهای. این مطلب در تمام زندگـیات جاری و ساری است.
2. مراقبت از خود: مراقب خودت باش. نود درصد از برادران و خواهران جوان هستند و یک درصد بالایی نوجوان. سرتان را بالا بگیرید و بگویید ما مال حسینیـهای هستیم که شهید داده، چون شهادت افتخار ما است. بقیه باید ببینند که وقتی ما شهید مـىدهیم سرمان را بالا مـىگیریم و افتخار مـىکنیم. اما فکر نکنید بالاتر از بقیه هستید که کل حالتان خراب مـىشود. فکر نکنید مهـمتر از بقیه هستید که همـهی زندگی معنوی و عبادیات کنسل مـىشود. نه بالاتر و نه مهـمتر. شهادت افتخار جامعـهی ماست. شیراز هم باید سربلند باشد که شهید داده، این درست اما این را در نظر بگیرید که این پرچم و شعار و تظاهرات است. باید خودتان را از بقیه پاییـنتر بگیرید. افتادهتر باشید. شهادت باید تواضع بیاورد.
اگر نوجوانی بود که جنبه و ظرفیـتاش را نداشت لازم نیست با او برخورد کنید ولی محترمانه و دوستانه به او تذکر بدهید که خبری نیست، اتفاقی نیفتاده، مردم خیلی بالاتر از ایـنها را داشتند و هیچ نمـىگفتند. مجاهدتها مـىکردند و چیزی نمـىگفتند. صدایاش را در نمـىآوردند. شهید اندرزگو قبل از انقلاب چـهها که نکرد! شهید نواب صفوی چه کارهایی کرد و چقدر گـمنام تیرباران شد! خدا خیلی به ما عزت داده است. این عزت باعث غرور من و تو نشود. توفیق فقط مال خدا است. ما چه کارهایم؟ نعوذ بالله یک روز فکر نکنی که یک عده شهید و جانباز شدند که تو مهم شوی! اگر این احساس به تو دست داد از خودت بدت بیاید. مردهشور ایـنجور مهم شدن را ببرند! خود را پاییـنتر بگیر. شهادت چیزی نیست که پا روی دوشاش بگذاریم و بالا برویم. شهادت چیزی است که پا روی شانـهی ما مـىگذارد و ما را پایین مـىآورد. برخوردهایتان با بچـهها و جوانهای دیگر متواضعانـهتر و بامحبـتتر باشد. از کسی طلب نداریم. خدا فضلی کرده و عدهای از ما را به بهشت برده، الان به همه بدهکار هستیم. خیلی مراقبت کنید.
اگر هر فضلی یا هر حالی باعث شود که من و شما باد کنیم حال به مقام تبدیل نشده و خراب مـىشود و خیلی هم خراب مـىشود. وضعیت معنوی کسانی را ببینید که سال 68 داد زدند که جنگیدیم و فلان کردیم و هیـچکس ما را تحویل نمـىگیرد، حـقمان است و .... امام با من و شما تعارف ندارد.
3. ایجاد سیستم معرفتی برای تعالی درجـهی مقام فعلی: یعنی خیلی سریع و بدون معطلی برای خودت یک برنامـهریزی دینی کن، سریع یادداشت کن که این مشکلات را در روح و جسم و رفتارم دارم و این محاسن را هم دارم، چـهکار کنم که این مشکلات برطرف شود و چـهکار کنم که این حسـنها تقویت شود؟
دفتر داشته باش و شروع کن روی خودت کار کردن تا بالا بروی. وگرنه مقام اگر بماند مثل درس است. زمانی که انسان ده ساله است مدرک پنجم دبستان خیلی ارزشمند است اما اگر همیـنطور رها شود و انسان سی ساله شود بـیسواد محسوب مـىشود. در سی سالگی باید دکترا هم گرفته باشد. مقامات معنوی همین است. اگر به این مقام راضی شوی و نخواهی بالاتر بروی دو سال دیگر دو سال از بقیه عقـبتر هستی. سن که بالا مـىرود باید مقامات معنوی انسان هم بالاتر برود و ما همین امید را داریم.